Friday 21 November 2014

حکومت ایران و دراویش ( بخش دوم و پایانی)



1191055884

حکومت ایران و دراویش ( بخش دوم و پایانی)


مخالفت اهل شریعت و حکومت جمهوری اسلامی ایران با دراویش عمدتا بر دو محور اصلی استوار است .
دلیل اول که توسط روحانیون و علمای ظاهری و قشری گرا ارائه و تبلیغ می گردد ، وجوه اختلاف ظاهری در عملکرد و اعتقادات دراویش با گفته ها و کردادر حاصل از استنتاجات فقهی علمای شیعه می باشد که با استناد  به  آن مکتب  درویشی را التقاطی و بدعت می نامند .
التقاطی در لغت به معنای گزینشی و گردآوری شده و بدعت نیز به معنای نوآوری می باشد .
این گروه مواردی نظیر مفاهیم قطب ، فکرو ذکر، تقسیم بندی اسلام به دوقسمت شریعت و طریقت ، عدم اعتقاد به ولایت فقیه ، تبدیل خمس و ذکات به عشریه  و عدم پرداخت آن به نمایندگان علما و مراجع تقلید ، عدم اقامه نماز در مساجد و اقتدا نکردن به امامان جماعت ، شارب مردان درویش ، حکم تحریم تریاک ، تجمع در حسینیه ها و مکان های خاص به جای مساجد ، جدایی دین از سیاست و مواردی نظیر اینها را دستاویز مخالفت با تصوف قرار داده و به همین واسطه گاه تا اعلام ارتداد صوفیان نیز پیشرفته اند . کسانی همچون آیت الله بهجت ، فاضل لنکرانی ، مکارم شیرازی ، سیستانی ، مصباح یزدی و … طی فتواهایی با اندکی اختلاف رسما رفت و آمد و معامله و وصلت با صوفیان را مکروه و عدم انجام آن را احتیاط واجب دانسته اند و تصوف و درویشی را در زمره فرق ضاله و گمراه کننده عنوان نموده اند . سایر روحانیون مطرح و تراز اول نیز جز تعداد انگشت شماری عموما بصورت غیررسمی این نظرات را با اندکی تسامح تائید نموده اند .
البته دلیل اصلی مخالفت این گروه از علما و روحانیون علیرغم دلایل ظاهری و مسائل فقهی مطرح شده ، در واقع ترس از گرایش عامه به سمت این قرائت از اسلام و کاهش قدرت و نفوذ خود بر توده جامعه اسلامی می باشد و اصولا هر مساله ای که توجه جامعه را از روحانیت به سمت دیگری منحرف نماید توسط آنها مطرود و مورد مخالفت واقع می شود . برخورد این گروه با سایر مسائل اجتماعی نظیرهنر ، مدرنیته ، حقوق بشر و … مؤید همین مطلب است .
دلیل دوم که هیچگاه بصورت رسمی و علنی عنوان نمی گردد و توسط عوامل امنیتی و اطلاعاتی حکومت پیگیری می شود ، محبوبیت در حال گسترش این طرز فکر در جامعه و افزایش جمعیت پیروان آن ، خصوصا گرایش چشمگیر جوانان به این مکتب می باشد .
این گروه که با دست آویز قرار دادن و تمسک به بهانه های روحانیون و علمای شیعه اهداف خود را پیگیری می کنند ، اصولا به وجوه مذهبی و فقهی این اختلاف اعتقادی ندارند و تنها از آن به عنوان ابزاری برای سرکوب تصوف استفاده می کنند .
از سالها پیش و در اواخر دهه شصت طرز فکری در سازمانهای امنیتی و وزارت اطلاعات ایران اشاعه یافت که بر اساس آن هر تجمع ، طرز فکر ، فرقه ، گروهک و هر نقطه تمرکزی در جامعه که بصورت بالقوه قدرت تبدیل شدن به یک نیروی مخالف متمرکز در آینده را می داشت باید در نطفه خفه می شد . در این میان هر چه این گروه تشکیلات متمرکز و قوی تر یا پیروان و اعضای بیشتری داشته باشد از نظر سیستم امنیتی ایران خطری بزرگتر محسوب می گردد .
بر اساس این دکترین ، دراویش به عنوان یکی از این فرقه ها با توجه به  تعداد پیروان ، تشکیلات منسجم و برگزاری جلسات منظم و هفتگی در سراسر کشور به یکی از اصلی ترین اهداف وزارت اطلاعات تبدیل گردیدند.
برخورد های خودسرانه حاصل از نگاه کینه توزانه و حسادت آمیز روحانیون از اولین سال انقلاب اغاز شد . همزمان با برخوردهای خشن و تحقیر آمیز با سایر اقلیت های مذهبی نظیر زردتشتیان و بهائیان ، برخورد با دراویش و خصوصا دراویش گنابادی نیز شروع شد .
تهدید های پیاپی آقای سلطان حسین تابنده ملقب به رضا علیشاه قطب وقت دراویش گنابادی به قتل ، درگیری های متعدد تندروهای مذهبی به رهبری عناصر سپاهی با دراویش در شهرهای مختلف و خصوصا بیدخت و گناباد ، تخریب چند باب منزل متعلق به دراویش همین منطقه و غارت اموال شخصی آنها نهایتا منجر به آن شد تا آقای تابنده مجبور به ترک زادگاه و اقامتگاه خود یعنی بیدخت و اقامات اجباری در تهران گردد .اما تهدید ها و درگیری ها همچنان ادامه یافت تا آنجا که سپاه پاسداران گناباد با فراهم نمودن چند دستگاه بلدوزر و کامیون آماده تخریب مزار سلطانی ( مدفن چند تن از اقطاب این سلسله و زیارتگاه دراویش گنابادی ) گردید که البته این اقدام با دخالت مستقیم آیت لله خمینی و دستور وی به محمدی گیلانی ناتمام باقی ماند . خمینی طی نامه ای  به  محمدی گیلانی صراحتا به وی دستور داد تا ماموران دولتی و نظامی از آزار و اذیت پیروان آقای سلطان حسین تابنده دست بکشند و نامبرده را  مامور نمود تا امنیت دراویش را تامین نماید .
البته با وجود این دستور نیز آزار و اذیت دراویش خاتمه نیافت . به نحوی که در آذر ماه سال پنچاه و هشت همزمان با عصر عاشورا حسینه امیر سلیمانی محل برگزاری مراسم مذهبی و مجالس هفتگی دراویش در تهران بدست تندروهای مخالف تصرف به آتش کشیده و بطور کامل تخریب شد که خوشبختانه این حادثه خسارت جانی در پی نداشت .
همچنین بسیاری از روحانیون صاحب نفوذ در جمهوری اسلامی به صورت علنی مخالفت خود را با تصوف اعلام می کردند و کار به آنجا رسید که آیت لله سید محمد بهشتی شخصا وارد میدان شد و دراویش را تهدید نمود که در صورت عدم تعطیلی مجالس هفتگی خود در تهران ظرف مدت ده روز حسینیه امیر سلیمانی ، محل برگزاری این جلسات را با خاک یکسان خواهد نمود، هر چند این تهدید در آن زمان عملی نگردید .
این آزار و اذیت ها بصورت اخراج از مشاغل دولتی ، لغو مجوز پروانه کسب ، سختگیریهای شدید در استخدام ، تعقیب و بازداشت مشایخ سلسله ، احضارهای پیاپی و بازجویی های غیر قانونی دراویش ، دیوار نویسی ، ضرب و شتم ، پخش اعلامیه ، شایعه سازی و … تا سال هشتادو چهار و انتخاب محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور ایران همچنان ادامه داشت و حتی بسیاری از نزدیکان  آقای علی تابنده ملقب به محبوب علیشاه قطب قبلی این سلسله که در جوانی و عین سلامت فوت نمود ، وفات ایشان را یک قتل به دست عوامل حکومتی می دانند و البته دلایلی را نیز بر این ادعا ارائه می نمایند که چون سند قابل اعتمادی در دست نیست فقط به همین اشاره اکتفا می کنیم .
در سال هشتاد و چهار و به واسطه قدرت گرفتن بیش از پیش تصوف  ستیزان در بدنه حکومت ، برخورد با دروایش وارد مرحله تازه ای گردید و نظام اسلامی دشمنی خویش با تصوف را بصورت علنی ، نمایان ساخت  .
در بهمن ماه این سال و همزمان با ایام عزاداری محرم حادثه تخریب حسینیه دراویش در قم اتفاق افتاد .
جریان از این قرار بود که حسینیه دروایش گنابادی در قم که در ملک شخصی آقای شریعتت شیخ این سلسله و به مخارج خود ایشان احداث گردیده بود، چند روز قبل از افتتاح و به بهانه منطبق نبودن بنا با نقشه های رائه شده به شهرداری همزمان با عید غدیر از طرف شهرداری قم پلمپ گردید . اما چند روز پیش از محرم این پلمپ توسط اعزای هئیت فاطمیون قم شکسته شد و این حسینیه به تصرف آنها در آمد . پس از این اقدام دراویش از نقاط مختلف ایران ضمن عزیمت به قم اقدام بازپس گیری این حسینیه و برگزاری مراسم عزاداری محرم در آن نمودند . که البته با واکنش تند حوزه علمیه و مراجع تقلید ساکن قم مواجه شد و نهایتا در جلسه شورای تامین استان قم تصمیم گرفته شد تا این ماجرا هر چه سریع تر با تخریب این حسینیه ختم گردد و در شامگاه بیست و چهارم بهمن ماه در حالی که این حسینیه مملو از جمعیت عزادار شامل مردان و زنان و کودکان بود ، ضمن حمله نیروی انتظامی و بسیج با انواع سلاح های سرد ( باتوم ، کارد ، قمه ، گاز اشک آور و … ) و گرم ، دو دستگاه بلدوزر شهرداری قم اقدام به تخریب این بنا نمودند و پس از تخریب نیز باقیمانده بنا به آتش کشیده شد . در جریان این درگیری بیش از هزار تن از دراویش دستگیر شده  و شش باب مغازه و سه باب منزل همجوار این حسینینه نیز تخریبت گردید . ملک حسینیه نیز طی چهار روز تسطیح و تبدیل به پارکینگ عمومی شد.
چند ماه پس از این حادثه ، یکی از دراویش ساکن هشتگرد هنگام بازگشت از قم به کرج توسط چند تن با ظاهری مذهبی مورد حمله قرار گرفت و در حضور دخترش با ضربات چاقو کشته شد . هرچند هیچگاه عوامل این قتل دستگیر نشدند و وابستگی آنها با نیروهای تندروی مخالف تصوف نیز محرز  نشد.
سال بعد همین اتفاقات در بروجرد تکرار شد و منجر به تخریب کامل حسینیه دراویش در این شهر و به آتش کشیده شدن چند منزل متعلق به دراویش در مجاورت آن گردید . این حادثه به بهانه توهین دراویش به یکی از مساجد همجوار اتفاق افتاد و حدود ششصد تن از آنان در این ماجرا بازداشت شدند . اما در هیچ یک از این اتفاقات حتی یک تن از متجاوزین بازداشت یا محاکمه نگردیدند .
در اقدام بعدی در تیر ماه سال هشتاد و هفت منزل مسکونی اقای رحمت لله جوادی که محل برگزاری مجالس درویش در شهرستان چرمهین استان اصفهان بود باز هم به بهانه تخلف در ساخت بنا در حالیکه اهل خانه هنوز در آن ساکن بودند تخریب گردید .
در بهمن ماه همین سال بدون هیچ بهانه ای و تنها به خاطر عداوت و دشمنی عده ای قلیل ، تکیه درویش ناصرعلی در تخت فولاد اصفهان که محل برگزاری مجالس هفتگی دراویش در این شهر بود و به عنوان یک اثر ملی در فهرست آثار ملی ایران نیز ثبت گردیده بود بصورت شبانه توسط سه دستگاه بلدوزر تخریب گردید و پس از آن حدود چهل تن از دراویش معترض به این عمل  نیز بازداشت شدند. این تکیه همچنین حاوی تعداد زیادی اشیاء نفیس و عتیقه بود که همزمان با تخریب ،این لوازم نیز غارت گردیدند . پس از این حادثه علیرغم درخواست دراویش اصفهان از ادارات دولتی مربوطه ، اجازه تجدید بنا این تکیه صادر نگردید ولی دراویش به نشانه اعتراض به این عمل و پایداری در راه خود پس از گذشت شش سال کماکان مجالس هفتگی خود را بر خرابه های این محل برگزار می کنند .
همزمان با این تخریب ها موج گسترده ای از بازداشت ها ، بازجویی های غیرقانوی ، اخراج از ادارات دولتی و دانشگاه ها ، چندین فقره ضرب و شتم دراویش و شعارنویسی بر دیوار منازل در شهرستان های مختلف ادامه داشت تا آنکه پیروان این سلسله در سوم اسفند هشتاد و هفت تصمیم به برگزاری تجمعی اعتراضی در مقابل مجلس شورای اسلامی در میدان بهارستان گرفتند که البته این تجمع با برخورد خشونت آمیز پلیس ضد شورش که منجر به زخمی شدن تعداد زیادی از دراویش گردید اتمام یافت و در جریان این برخورد حدود صد تن از پیروان این سلسله بازداشت و روانه زندان اوین شدند . سپس در اسفند ماه سال هشتاد و هشت حسینیه این دراویش در جزیره کیش ،این بار از طرف وزارت اطلاعات پلمپ گردید و از ادامه فعالیت آن جلوگیری به عمل آمد .در همین دوره و در فاصله سالهای هشتادو شش تا هشتادونه  بیش از سه بار  تجمعاتی با هدف تخریب حسینیه کرج برگزار شد . بهانه تخریب این حسینیه نیز حکم شهرداری کرج بود ولی جالب اینجاست که بسیجیان تندرو مدعی اجرای این حکم بودند نه ماموران شهرداری .البته ملک این بنا سابقا با رای شهرداری و سازمان ثبت املاک تجمیع پلاک گردیده بود ولی با این وجود شهرداری همین امر را بهانه قرار داده و حکم به تخریب بنا داده بود .این امر نیز با تجمع دراویش و توصیه تامین شورای استان ناتمام باقی ماند و عملی نشد .
همزمان با این اتفاقات بسیاری از آیت لله ها و مراجع تقلید که پیش از این از آنها نامبرده شد طی فتواهایی جداگانه حکم به گمراه و ضاله بودن دراویش صادر کردند و معامله ، رفت و آمد ، وصلت و شرکت در مراسم آنها را بعضا حرام و یا مکروه اعلام نمودند .
حدود پنچاه سایت اینترنتی و وبلاگ نیز با اقدامات و خبرهایی کاملا هماهنگ و مشابه اقدام به جوسازی و نشر خبرهای دروغین و شایعه سازی علیه سلسله های درویشی و بصورت مشخص سلسله نعمت لله گنابادی نمودند و بصورت گسترده ای فتواهای مراجع سابق الذکر را در فضای مجازی بازنشر دادند .
پخش اعلامیه ها در مراسم مذهبی نظیر عزاداری ایام محرم و سخنرانی امامان جماعت و جمعه بر علیه درویشی نیز در همین مدت بسیار شدت گرفت .
چندین نمایشگاه در نقاط مختلف کشور با هدف عرفان ستیزی برگزار گردید و با انواع روشهای تبلیغاتی و دروغهای عجیب و باورنکردنی سعی در نشان دادن تصوف به عنوان فرقه ای در خدمت اسراییل و صهیونیست نمودند . انتشارات حقیقت تنها موسسه متولی چاپ آثار عرفانی مرتبط با این سلسله ابتدا از حضور در نمایشگاه کتاب منع شد و سپس لغو امتیازگردید .  سال بعد نیز  آقای مهندس لاله مدیر این انتشارات بازداشت  و روانه زندان شد.
باوجود تمام این اقدامات گرایش جامعه و بخصوص جوانان به مکتب درویشی در همین سالها بسیار افزایش یافت و همین امر باعث اقدامات شدیدتر و مخالفت بیشتر عناصر تندرو با دراویش گردید .
تابستان سال نود شاید نقطه اوج این جوسازی ها و مخالفت ها باشد . از اوایل این تابستان مجموعه ارگانهای تبلیغاتی نظام در استان فارس و مشخصا شهرستان کوار که شهر کوچکی است در پنجاه کیلومتری شیراز دست به تبلیغات گسترده ای بر علیه این سلسله زدند . سخنرانی های پیاپی امام جمعه کوار و پخش مکرر اعلامیه های ضد درویشی و دیوار نویسی های متعدد با مزمون هایی بر علیه دراویش و عمدتا با استفاده از عباراتی اهانت آمیز کار را به آنجا رساند که در دهم شهریوراین سال عده ای از بسیجیان این شهر با حمایت گروه های تندرو اعزام شده از قم و شیراز اعلام نمودند که پس از نماز جمعه این هفته اقدام به برچیدن بساط صوفیان از این شهر خواهند نمود و آنان را از کوار اخراج خواهند کرد . در پی این تهدید وپس از نماز جمعه عده ای حدود صد نفر پس از انجام راهپیمایی اعتراضی بر علیه دراویش و تخریب و غارت چند باب مغازه متعلق به دراویش این شهر به سمت منزل یکی از آنان هجوم بردند که با مقاومت دراویش ساکن کوار روبرو شده و نهایتا کار به دگیری و استفاده از سلاح گرم انجامید . در این میان حدود هجده تن از درویشان و سه تن از نیروهای بسیجی زخمی گردیدند . درگیریها دو روز ادامه داشت و نهایتا نیروهای یگان ویژه از شیراز عازم این شهر شده و حالتی شبیه حکومت نظامی بر شهر حکمفرما و اعلام گردید از این پس ازبرپایی مجلس درویشی در این شهر جلوگیری خواهد شد .
در پی این اعلام عده زیادی از دراویش جهت اعلام همبستگی با برادرانشان در کوار برای برگزاری مراسم هفتگی خود عازم کوار شدند که البته پیش از آن تمام راه های ورودی این شهرتوسط  نیروهای انتظامی بسته شده بود و همین امر باعث ایجاد درگیریهایی در مبادی ورودی این شهرستان شد . در این درگیریها تعدادی از دراویش توسط سلاح گرم مورد اصابت گلوله قرار گرفتند که سه تن از آنها توسط شلیک مستقیم گلوله جنگی زخمی شده بودند و متاسفانهیکنفر از آنها به نام وحید بنانی به علت شدت جراحات پس از سه روز جان باخت .
تمامی این اتفاقات توسط سایت مجذوبان نور که وظیفه خبر رسانی در مورد وقایع مرتبط با دراویش و بی عدالتی های رانده بر آنها را به عهده داشت تحت پوشش قرار می گرفت و از آنجایی که حکومت سالها سعی در بایکوت اخبار دراویش داشت ، در دوازدهم شهریور اقدام به دستگیری ده تن از مدیران و همکاران این سایت نمود . در روزهای بعد نیز تعدادی ازوکلای دراویش که در پرونده های قبلی نظیر حادثه قم و بروجرد وکالت دراویش را به عهده داشتند در شیراز بازداشت گردیده و به زندان اوین منتقل شدند .
در این بین تعداد هشت تن از بازداشت شدگان پس از یک ماه تحمل زندان انفرادی و شکنجه با سپردن وثیقه آزاد شدند ولی دو تن از مدیران اصلی سایت و وکلای زندانی همچنان در زندان باقی ماندند . دو تن از همکاران سایت نیز در شیراز دستگیر و روانه زندان عادل آباد شدند . این افراد پس از دوسال بلاتکلیفی  حکم هایی از سیزده تا هشت سال حبس را دریافت نمودند و تعدادی از دستگیر شدگان حادثه کوار نیز به حبس های طولانی و تبعید مادام العمر محکوم شدند . در این بین مادر یکی از مدیران وبلاگ نیز جهت تحت فشار گذاشتن فرزندش دستگیر و به یکسال حبس و دو سال تبعید به بندرعباس محکوم شد .
این اقدامات همچنان با افت و خیزهای دوره ای ادامه دارد و هر از چند گاهی اخباری در مورد اخراج و ضرب و شتم و بازداشت دراویش در گوشه و کنار کشور شنیده می شود .
ماه گذشته دراویش و خانواده وکلا و مدیران محبوس سایت مجذوبان نور دو روز متوالی اقدام به برگزاری تجمعی اعتراضی در مقابل دادستانی تهران نموده و خواستار رسیدگی عادلانه به وضعیت عزیزانشان شدند که با برخورد بسیار خشونت آمیز نیروی انتظامی روبرو گردیدند . تنها در سه ساعت حدود هشتصد تن از آنها دستگیر شدند و تعداد زیادی از زنان و کودکان مورد ضرب و شتم نیروهای امنیتی قرار گرفتند به نحوی که بیش از پنجاه تن از مجروحین جهت مداوا به درمانگاه صالح واقع در جنب حسینیه امیر سلیمانی مراجعه نمودند که در میان آنان پانزده زن و یک کودک پنج ساله نیز دیده می شد .
همچنین هفته گذشته نیز دو تن از معلمان شهر سمنان به جرم درویشی از کار خود اخراج گردیند .
اینها تنها نمونه ای هستند از نحوه برخورد حکومت ایران با دراویش که همچنان ادامه دارد و ظاهرا سرباز ایستادن نیز ندارد .

No comments:

Post a Comment