بیرون ریختن دوده های سیاه کین و حقد و حسد و نفرت از چاه و چاله های وبسایتهای ضدتصوف
به دنبال تظاهرات پیروزمند عظیم هواداران انجمن جهانی پاسداشت
حقوق بشر در سطح بین المللی در خیابانهای و میادین شهرهای مختلف اروپایی در
پشتیبانی از اعتراض دراویش به جان آمده در سیاهچالهای قرون وسطایی اوین و
نظام شیراز، اکنون شاهدیم که پادوهای تکفیری بیچاره اسلام ستیز موسوم به
"افسران جنگ نرم" نشسته و در آرشیوهای سایبری به جستجو افتاده اند تا
برعلیه مرام و مکتب درویشی وصله هایی پیدا کنند و اتهام سازی و پرونده درست
کنی و تهمت زنی را چاره ای بیندیشند. اما هیهات مما توعدون
در زیر به نمونه از دست و پازدنهای بیحاصل فرقه های سیاهکار تکفیری بیجاره اسلام ستیز تحت فرمان محمود علوی تکفیری اشاره میکنیم:
سایت تکفیری بیچاره موسوم به "دیده بان" به انتشار عکسهایی از نشست حقوق بشری پنج سال قبل در آلمان را منتشر کرده است!
سایت تکفیری بیچاره موسوم به ادیان نیوز به انتشار چند مقاله درباره اهانت به جناب شیخ حسن بصری و مولانا جلال الدین رومی و سماع منتشر کرده
سایت بیچاره تکفیری فرقه نیوز به انتشار فیلمها و عکسها و مطالبی توهین آمیز به قطب جلیل القدر سلسله نعمت اللهی گنابادی مبادرت ورزیده است
سایتهای بیچاره تکفیری دیگری مانند صوفیه نت و رهپویان هدایت و ... نیز بنوبه خود به فرافکنی درونمایه سیاه و تبهکار خود برعلیه دراویش اقدام کرده اند
دو مقاله از این سایتها به شرح زیر است:
سایت تکفیری بیچاره ادیان نیوز به نقل از وبلاگ تکفیری بیچاره رهپویان هدایت !!:
به گزارش ادیان نیوز، تصوف، مساله ای است که حکومت های غاصب و ظالم
اموی و عباسی برای مخالفت با امامت و تشیع ناب به راه انداخته اند.
دشمنان سر سخت دین همیشه به دنبال امتزاج عرفان اصیل اسلامی با معجون تصوف هستند تا جریانی مخالف و متضاد با ولایت راه اندازی کنند.
تصوف فرقه ای و سیاسی دراویش، فردی مانند حسن بصری که دشمن سرسخت حضرت علی (ع) بوده است، را به عنوان بنیان گذار تصوف معرفی می کنند.
آنها، افرادی همچون داود طائی ناصبی، حبیب عجمی، جنید بغدادی غیر شیعه
و معروف بن فیروزان کرخی، داستان ساختگی صوفیه را صاحبان اسرار ائمه اطهار
(علیهم السلام)، معرفی می کنند.
عرفان اصیل اسلامی بر خلاف تصوف با ذات اسلام در آمیخته شده است.
پیامبر اعظم(ص) و صحابه راستین آن بزرگوار و تابعین بزرگوار و امامان معصوم
(علیهم السلام)، مظهر عرفان ناب اسلامی بودند.
با اطاعت محض از فرامین باری تعالی و تبعیت از چهارده معصوم(علیهم
السلام) ، انسان در قله عبودیت قرار می گیرد. سپس با بال های عرفان اسلامی
به سوی حقیقت و ذات الهی خویش پرواز می کند.
تصوف آن هم از نوع فرقه ای و نه زاهدانه اش که حرکتی سیاسی و در جهت
تحکیم مواضع زورگویانه استعمارگران جهانی ایجاد شده است، از بدو تولد
نامشروعش تاکنون، بیشترین خدمات را به دشمنان دین اسلام داشته است.
تصوف فرقه ای که به هیچ یک از اصول اسلام ناب پایبند نیست، معجونی از
عقاید منحرف آئین های شرقی و غربی و با اهداف سیاسی و اقتصادی و در برخی
اوقات برای ارضای حس خودبرتر بینی اقطاب آنها تاسیس شده است.
دراویش گنابادی، در حالی تشکیلات سیاسی خود را عرفان اسلامی معرفی می
کنند، که هیچ رد پایی از عقاید اسلامی و رعایت احکام شرعی در بین آنها دیده
نمی شود و حسن بصری یکی از دشمنان سرسخت امیرالمومنین(ع) بوده است.
این گروهک سیاسی که سران آن همچون نورعلی تابنده در احزاب منحرف و غیر
دینی سیاسی از جمله جبهه ملی عضویت داشته اند، در پی ایجاد جوی روانی و
حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی ایران هستند.
در آغاز راه، تصوف کاملا با عرفان غریبه بوده است و یک جریان معنوی
اسلامی تلقی نمی شد؛ تا این که جریان تصوف به دست ایادی فرقه ساز اموی ماند
حسن بصری افتاده است.
این فرقه برای مقابله با اصل ولایت با امامت، شکل دادن به ولایت بدون
امامت که به صورت تعمیم دادن ولایت معصوم است، با الگو قرار دادن تصوف رایج
خارج از اسلام، تصوفی همساز و همسو با ایده ضد امامت را که توسط امویان
شدت گرفته بود، به اسلام ناب تحمیل کردند.
صوفیان اولیه برای تامین نظر امویان و عباسیان صوف می پوشیدند و زندگی
صوفیانه را شکل می دادند. آن ها با کناره گیری از دنیا و مذمت جهان هستی،
در برابر ذوات مقدسه ائمه اطهار(علیهم السلام) ایستادگی کردند و حتی متعرض
آنها شدند.
آنها حتی با القابی که فقط مختص به ذوات مطهره اهل بیت بود مانند(ولی الله)، به مقابله با معصومین پرداختند.
گفتنی است، بی دینی فرقه های منحرف دراویش از جمله فرقه سیاسی تابنده،
به جایی رسیده است که قطب سازی هم نتوانسته رضایت آنها را جلب کند و به
ولی تراشی پرداخته اند.آنها مدعی نیابت حضرت حجت(عج) از ناحیه جنید بغدادی
سنی اباثوری هستند.!!
منبع: رهپویان هدایت
مقاله درباره سماع
جاي انکار نيست که روح عرفان در اعماق جان انسان ها ريشه دارد و از درون
جان ها سرچشمه مي گيرد اين حديث نفس انسان ها است که از هر راه ممکن خود را
به معبود خويش نزديک و نزديکتر سازند.
انسان ها براي اين که در پيمودن
اين راه دچار خطا و اشتباه نشوند و در جهت خلاف، قدم برندارند نيازمند
راهنما هستند، پيامبران الهي و پيشوايان ديني در طول تاريخ راه شناخت و
عرفان واقعي را به انسان ها نشان داده اند و لذا عرفان در همه اديان آسماني
وجود دارد و يکي ازمشترکات اديان آسماني همين عرفان و توجه به امور معنوي
است.
اسلام که کاملترين اديان آسماني است در زمينه هاي عرفان نيز بسي
غني تر و وسيع تر و گسترده تر است زيرا اسلام بيشتر از هر دين و مذهب ديگر
روابط انسان را با خدا و جهان بيان کرده است.
بذرهاي حقيقي عرفان
اسلامي قرآن و سنت و سيره نبي اکرم ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ و امامان
معصوم ـ عليهم السلام ـ است و اين بذرها در طي مراحل قرب حق تا آخرين منازل
چنان کافي هستند که ديگر نيازي نيست در سر سفره اجنبي نشست و مکتب عرفاني
اسلامي چنان غني و وسيع است که ديگر نيازي به عرفان هاي ديگر نيست. منابع
اسلامي قرآن و حديث و حالات و مناجات هاي رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله
وسلم ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ سرشار از شور و هيجان معنوي و الهي و
مملو از اشارات عرفاني است و دعاهاي اسلامي مخصوصاً دعاهاي شيعه گنجينه اي
از معارف و عالي ترين انديشه هاي معنوي است.
در متن اسلام سرمايه هاي
عظيمي از معنويات نهفته است که مي توانند الهام بخش معنويات عرفاني باشند.
ولي عجيب است که اين را از طرف عارف مسلکان ما کمتر مورد توجه قرار گرفته و
افراد نادري توفيق پيمودن آن را پيدا کرده اند تا آن جا که خيلي ها چنين
پنداشته اند که طريقه معرفت نفس امري است اختراعي که صاحب شريعت درباره آن
چيزي نگفته است و همين امر باعث شده براي سلوک آداب و رسومي پديد آورند که
در دين سابقه نداشت، اين شد که پيوسته بدعتي تازه به وجود آمد و سنتي شرعي
ترک گرديد تا جايي که شريعت در طرفي قرار گرفت و طريقت در طرف ديگر و کار
به ارتکاب محرمات و ترک واجبات و کنار گذاشتن تکاليف شرعي کشيد و عرفان
بودايي، چيني، يوناني، هندي، زرتشتي و مسيحي جاي عرفان اسلامي را گرفت و به
نام عرفان اسلامي شناخته شد و فرقه هاي متعدد تصوف و صوفي گري ظهور کردند.
بدين
ترتيب عرفان اسلامي در جوامع اسلامي عملا نفي گرديد و تصوف و صوفي گري به
جاي آن پذيرفته شد و در صدد تطبيق آن با مباني اسلام و اثبات عينيت آن دو
برآمدند. اين انحراف بزرگ براي اولين بار در عالم تسنن به وقوع پيوست.
يکي از آداب و رسومي که صوفيان براي سلوک خودشان به عنوان بدعت پديد آوردند سماع است.
حالا سوال اين است که سماع چيست؟
براي پاسخ به اين سوال توجه به مطالب زير لازم است:
1. سماع: شنيدن، سرور و پايکوبي و دست افشاني صوفيان است.[1]
2.
کتابهاي مناقب، بر اين متفق القول هستند که مولانا بعد از خلوت با شمس
الدين تبريزي، روش خود را بدل ساخت و به جاي اقامه نماز و مجلس وعظ به سماع
نشست و چرخيدن و رقص بنياد کرد و به جاي قيل و قال مدرسه و اهل بحث گوش به
نغمه جانسوز ني و ترانه دلنواز رباب نهاد، با اين که در آغاز کار و پيش از
آن که، ذره وار در شعاع شمس رقصان شود، سخت به نماز و روزه مولع بود چنان
که هر سه روز يکبار روزه گشادي و شب تا به روز در نماز بودي و در سماع و
رقص در نيامده بود و در صورت عبادت و تقوي کمال حاصل مي کرد و از تجليات
الهي برخوردار مي گشت چون آفتاب حقيقت شمس بر مشرق جان او تافت و عشق در دل
مولانا کارگر افتاد و شمس را به رضايي برگزيد به اشارت او به سماع درآمد و
پيش از آن حالات و تجليات که از پرهيز و زهد مي ديد در صورت سماع بر او
جلوه گر گرديد.[2] سلطان ولد فرزند مولانا مي گويد:
نيست اين را نهايت آن سلطان باز گو چون شد از فراق و چسان
روز و شب در سماع و رقصان شد بر زمين همچو چرخ گردان شد
بانگ و افغان او به عرش رسيد ناله اش را بزرگ و خرد شنيد
يک زمان بي سماع و رقص نبود روز و شب لحظه اي نمي آسود.[3]
3.
افلاکي در شرح حال جلال الدين رومي نوشته: در آن غليان شور و سماع که
مشهور عالمان شده بود ازحوالي زرکوبان مي گذشت، مگر آواز ضرب تق تق ايشان
به گوش مبارکش رسيده از خوشي آن ضرب شور عجيبي در مولانا ظاهر شد و به چرخ
درآمد، شيخ نعره زنان از دکان خود بيرون آمد و سر در قدم مولانا نهاده
بيخود شد، مولانا او را در چرخ گرفته، شيخ از حضرتش امان خواست که مرا طاقت
سماع خداوندگار نيست، همانا که به شاگردان دکان اشارت کرد که اصلا ايست
نکنند و دست از ضرب باز ندارند، همچنان از وقت نماز ظهر تا نماز عصر مولانا
در سماع بود.[4]
4. زرين کوب مي گويد: رقص در نزد مولوي اهميت خاصي
داشت، خود مولانا حتي در کوچه و بازار بسا که با اصحاب به رقص در مي آمد،
چنان که يک بار در بازار زرکوبان اين حالت بر وي دست داد، و گويند حتي
جنازه صلاح الدين زرکوب را نيز به اشارت مولانا، با رقص و دف به قبرستان
بردند.[5]
نتيجه:
با توجه به نصوص فوق به خوبي روشن است که سماع،
سرور و پاي کوبي و دست افشاني صوفيان است که مولوي مرتبه شديد و با وجد
نشاط آن را داشته است.
منابع براي مطالعه بيشتر:
1. عرفان و تصوف، داوود الهامي.
2. صوفي چه مي گويند، جواد تهراني.
3. رساله تحقيق در احوال زندگاني مولانا جلال الدين محمد، بديع الزمان فروزانفر.
-------------------------------------------------
پی نوشت ها:
[1]. سجادي، سيد جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، ص 477، کتابخانه طهوري، تهران.
[2]. فروزان فر، بديع الزمان، رساله در تحقيق احوال و زندگاني مولانا جلال الدين محمد، ص 70، چاپخانه ملي، تهران.
[3]. الهامي، داوود، عرفان و تصوف ص 276، انتشارات مکتب اسلام به نقل از تاريخ تصوف ص 398، دکتر غني.
[4]. فروزان فر، بديع الزمان، رساله در تحقيق احوال و زندگاني مولوي، پيشين.
[5]. زرين کوب، عبدالحسين، ارزش ميراث صوفيه، ص 6 ـ 65.
منبع : اندیشه قم