Thursday, 21 August 2014

نمایش موزیکال، یا موسیقی تئاترال؟


نمایش موزیکال، یا موسیقی تئاترال؟

گروه تئاتر، «ترانه‌های محلی» در حد یک مقاله باقی مانده، مقاله ساده‌ای که خیلی زود فراموش می‌شود. چیزی شبیه یک جُنگ تلویزیونی. انگار بیشتر موسیقی است تا نمایش.
285158_193
گرچه از‌‌ همان ابتدا عنوان «موسیقی نمایش» برای «ترانه‌های محلی» برای تماشاگرانی که برای نخستین بار با این پدیده روبرو می‌شدند خبر از تلفیق موسیقی و نمایش را می‌داد، اما آنچه بیش از همه نظر‌ها را جلب می‌کرد چیدمان گروه موسیقی بر روی صحنه است که به خوبی گویای این نکته بود که محل استقرار آن‌ها تا پایان همان جا است و هیچ گونه تلاشی برای به حاشیه راندن گروه موسیقی و برجسته کردن نمایش وجود ندارد. کما اینکه با شروع برنامه مشخص شد که عنصر بر‌تر روی صحنه، موسیقی است. 

به گزارش بولتن نیوز، به خوبی پیدا بود که نوعی فاصله گذاری با حضور گروه موسیقی در بک گراند اپیزودهای نمایشی بوجود آمده است. سوالی که از‌‌ همان ابتدای برنامه برای بعضی تماشاگران ایجاد شد این بود که موسیقی در خدمت کار نمایش است یا نمایش در خدمت موسیقی؟ در واقع اگر این سوال از من پرسیده شود پاسخ می‌دهم که «ترانه‌های محلی» فقط یک کار موسیقیایی بود. اپیزودهای نمایشی که به عقیده نگارنده واژه شبه نمایشی بیشتر برازنده آن است، این اپیزود‌ها بودند. کارهایی بودند که به کار موسیقی چسبیده بودند و حتی می‌توان گفت که با شروع هر اپیزود وقفه‌ای در تاثیرگذاری آثار موسیقیایی ایجاد می‌شد.
گرچه پیداست که هدف این گونه بوده است که تلفیقی از موسیقی، نمایش و کمی سینما وجود داشته باشد اما این تلفیق در اینجا درست عمل نمی‌کند. «ترانه‌های محلی» با سفر یک دانشجوی ایرانی برای بازگشت به کشور و تحقیق درباره پایان‌نامه‌اش با موضوع «ترانه‌های محلی» آغاز می‌شود و در هر دیاری با شخصی آشنا می‌شود که نوستالژی یک فیلم سینمایی از روزگار گذشته و موسیقی آن اثر را برای او زنده می‌کند و در پایان هر اپیزود ترانه‌ای از آن دیار اجرا می‌شود.
اگر این ادعا را داشته باشیم که «ترانه‌های محلی» اصلا نمایش‌نامه‌ای ندارد حرف گزافه‌ای نزده‌ایم. به خوبی پیداست که ایده هر اپیزودی از دل یک فیلم کلاسیک سینمای ایران بیرون آمده است. البته این ایده دم دستی‌ترین و پیش پا افتاده‌ترین ایده ممکنی است که می‌توانست از دل یک فیلم برای یک اپیزود شبه نمایشی استخراج شود و بد‌تر از آن نحوه پرداخت آن است که آن هم این تصور را برای تماشاگر پدید می‌آورد که بازیگران هر اپیزود در طول تمرینات به صورت فی البداهه به یک کلیت رسیده‌اند. مثلا در اپیزودی که مربوط به فیلم «شیرسنگی» است معلوم نیست که هدف از دیالوگ‌های فی البداهه دو شخصیت زن و مرد چیست؟ صحبت درباره بزرگی قوم لُر و به چالش کشاندن سازندگان سریال «سرزمین کهن» چه قصه‌ای در دل خود دارد و اگر هم به رسم روزگار کنونی تئا‌تر ما کارگردان قصد صدور بیانیه اجتماعی، فرهنگی یا سیاسی دارد؛ حرف او چیست؟
نکته‌ای که بیشترین ضربه را به آثار نمایشی کنونی تئا‌تر ما وارد آورده است و حتی اپیزودهای شبه نمایشی «ترانه‌های محلی» هم از آن مبرا نیستند، فراموش کردن قصه گویی و تلاش برای بیان مانیفست از انواع مختلف آن است. عدم رعایت اصول روایت در نمایش‌نامه سبب پرتاب نویسنده و کارگردان به گرداب مهمل سرایی و شعار زدگی می‌شود؛ به طوری که اپیزود‌ها به آثار میان پرده‌ای و همانند وله‌های تصویری تبدیل می‌شوند که وظیفه‌شان پر کردن فاصله اجرای دو قطعه موسیقی می‌شود؛ هم چون یک آنتراکت برای استراحت تماشاگران و بعضا خندیدن به شوخی‌های‌گاه و بیگاه بازیگران اپیزود‌ها.
شاید اگر از منظر دیگری به اپیزودهای «ترانه‌های محلی» نگاه کنیم بتوان سوال دیگری نه از منظر فنی بلکه از بستر اجتماعی فرهنگی درباره آن مطرح کرد. هر کدام از فیلم‌هایی که انتخاب شده‌اند حرفی در دل خود دارند یا اینکه بهتر است بگوییم مسئله خاص خود را دارند. مثلا فیلم «اتوبوس» به اختلاف بین دو طایفه در یک روستا می‌پردازد. فیلم «بمانی» به مسئله خودسوزی زنان می‌پردازد. فیلم «قطعه ناتمام» به خواننده زنی می‌پردازد که سال‌هاست سکوت کرده؛ آیا اپیزودهای «ترانه‌های محلی» در پی بازخوانی مجدد این مسائل هستند و هدف بیان این مسئله است که مسائل مطرح شده در فیلم‌های مزبور همچنان در فضای رسانه‌ها و هنر مطرح  باقی بمانند؟ آیا این مسائل هنوز نوعی نابه هنجاری اجتماعی و فرهنگی محسوب می‌شوند؟ آیا این آسیب‌ها فراگیرند؟ اگر قطعه‌های موسیقی را در نظر بگیریم، موسیقی همچون ملودی‌های غم انگیزی در رثای مسائل مطرح شده عمل می‌کنند.
اینگونه است که «ترانه‌های محلی» در حد یک مقاله باقی می‌ماند. مقاله ساده‌ای که خیلی زود فراموش می‌شود. با این اوصاف «ترانه‌های محلی» بیشتر شبیه یک جُنگ تلویزیونی شده است. موسیقی نمایش «ترانه‌های محلی» همچون یک گروه تلویزیونی سیار هستند که مدتی در سالن اصلی تئا‌تر شهر اتراق کرده‌اند و با اجرای برنامه‌های شاد و مفرح تماشاگران را سرگرم می‌کنند. در این بین کسی منکر جنبه سرگرمی و لذت تماشاگران نیست اما آیا باید چنین برنامه‌هایی را در مهم‌ترین سالن تئا‌تر شهر اجرا کرد؟ بهتر نبود که این برنامه را در یک سالن دیگر در شهر تهران همانند تئا‌تر فردوسی یا سالن سینما قیام یا پارک‌هایی که در آن با اسپیس یا داربست سن درست شده است، روی صحنه برود؟ آیا فقط به خاطر نام آقای رحمانیان این نمایش روی صحنه تئاتر شهر رفته است؟ با این شیوه، گمانه مطرح در رسانه‌ها که  ارزشیابی برخی آثار به نوع رابطه فردی مدیران و چهره‌های سینمایی است نه به کیفیت اثر، تقویت نمی‌شود؟ این‌ها همه سوالات، شبهات و ابهاماتی است که این روزها در ذهن مخاطبان نمایش در رفت‌وآمد است و هنوز پاسخ مناسبی دریافت نکرده است.
برنامه «ترانه‌های محلی» می‌توانست رونقی هم به این سالن‌های هنری بدهد و چشم‌ها را متوجه خود نماید. به هر حال مکان‌های یاد شده هم از لحاظ جغرافیا در موقعیت مناسبی قرار دارند و هم مضمون «ترانه‌های محلی» با کارهایی که پیش از این در آن محل‌ها اجرا رفته‌اند، سنخیت دارد.درباره این سؤال که جایگاه مردم در نمایش‌های آقای رحمانیان کجاست، بعدها مطالبی خواهم نوشت. چون آقای رحمانیان گفته «تنها تئاتر اجرا می‌کند تا یک عده را عصبانی کند.
»

No comments:

Post a Comment