بستن فضا فایده ای ندارد.حالا مردم خودشان تبدیل به رسانه شده اند
بستن فضا فایدهای نخواهد داشت، در ایران
زمانی بزرگترین رسانه «کاغذ اخبار» بود که در بمبئی چاپ میشد و
بوسیله کشتی بعد از چندین روز به ایران میرسید. یک فضای رسانهای
دیگر هم فضایی است که امروز شاهدیم و در آن شما وقایع آن سوی جهان را
بصورت زنده مشاهده میکنید. در صورت بستن فضا ناگاه زیر پوست
شهر اتفاقی رخ میدهد که همه تعجب میکنند و از یکدیگر میپرسند چه
شد؟ خصوصا آن که امروز با آمدن شبکههای اجتماعی، رادیو، تلویزیون،
روزنامهها و حتی سایتهای خبری هم دچار کمبود مخاطب شدهاند؛ زیرا
زمانی مخاطب رسانه فقط میخواند؛ در زمانی دیگر با آمدن تلویزیون
«دیدن» هم به آن اضافه شد، اما امروز او میخواهد خودش بنویسد و در
فرایند تولید خبر و بازخوردهای آن نقش داشته باشد.
زمانی بود که کامنت
نویسی در سایتها جذاب بود، اما با توجه به اینکه کامنتها بعد از
دخل و تصرف و تأخیر منتشر میشد، مخاطبان خودشان در شبکههای
اجتماعی شروع به نوشتن کردند؛ ولو این که افراد زیادی آن را نبینند،
صرف نوشتن و احساس اینکه حرف خود را زدهاند، برای آنها آرامش
روحی ایجاد میکند؛ لذا همین امر باعث میشود تا یک شهروند عادی هم
تبدیل به خبرنگار یا دست کم عامل تأثیرگذاردر تولید و بازخورد و
خوانش خبر شود.
این
که در چنین شرایطی که گفته شد، روی فیلمهایی دست بگذاریم که
احیانا زوایای مثبتی هم دارند، نتیجهای عاید نمیشود و این که فکر
کنیم با یک فیلم همه فضای ذهنی جامعه به هم میریزد، صحیح نیست.
مرحوم آقای مطهری جمله ای دارد که میگوید «اگر روزی هم کسی نیامد
شبهه تولید کند، باید به کسانی پول دهید تا شبهه تولید کنند؛ زیرا
شبهه است که اندیشمندان درون دینی را به فکر بیشتر وا میدارد». همین
شبهات شدیدی که در حوزه کلام جدید مطرح شد، از دل آن شاید میلیونها
ساعت فکر و سوال و جواب تولید شد.
اگر فکر کنیم چنته
مان واقعا پر است از شبههها نترسیم. گاهی انسان ممکن است خیال کند
حرفی برای گفتن ندارد؛ لذا دست به بستن فضا میزند. ما حتی اگر از
منظر پراگماتیستی هم نگاه کنیم، واقعیت این است که اگر بگوییم
میتوانستیم فضا را ببندیم، خوب بود؛ نمیتوانیم ببندیم! الان
فیلمهایی که در آمریکا روی پرده سینماست در ایران براحتی در دسترس
است؛ در کشور خود ما هم بعضا فیلمهایی بوده که امکان روی پرده رفتن
را نیافتند اما بصورت غیررسمی پخش شدند و همین مسأله هم شاید باعث
توجه بیشتر به آن فیلمها شد.
دراین که محدودیت وجود دارد تردید نیست؛
این محدودیتها در دورههایی کم و زیاد شده است. در سینما هم که در
مورد آن بحث کردیم، یکی از علل پیشرفت کارگردانان و فیلمنامهنویسان
ایران اینست که در محدودیت میتوانند حرف بزنند. یعنی میزانسنها را
باید با فضای محدودیت تولید کنند و همین مسأله موجب خلاقیت هم
شده است. من از محدودیتهای کار شما نیز خبر دارم و می دانم که فضا
چقدر سخت است، اما از حوزههای غیرحساس کار خود را شروع کنید.
در گذشته روزنامهها خبر چاپ میکردند، هفته نامهها به تحلیلهای فیالجمله می
پرداختند، ماهنامهها تحلیلهایی عمیقتر چاپ میکردند و
فصلنامهها نیز مختص پژوهش بود. الان هر کدام یک پایه جلو آمدهاند؛
یعنی هفته نامهها باید به سمت تحلیلهای جامعتر بروند؛ روزنامهها
نیز باید به سمت بستههای خبری رفته و از خبرهای طولانی به سمت خبرها
و تحلیلهای متکثر در باب یک موضوع بروند. یعنی حتما خبر تیتر یک
شما، سرمقاله و چند خبر دیگر هم باید حول محور آن باشد و این باعث
جذابیت میشود. ضمن این که مخاطب امروز حوصله خواندن مطالب یک
صفحهای را ندارد و باید خبرها کوتاه شود.
در کار رسانهای همه چیز را گردن محدودیت
نیندازیم؛ ببینیم در کاستیها خودمان چه مقدار مشکل داریم و چه
مقدار ناشی از محدودیت است؛ لذا من قبول ندارم که همه مشکلات مطبوعات
ناشی از محدودیت است و شاهد این سخن هم این است که در فضای فعلی
بعضی روزنامهها بهتر و بعضی بدتر هستند؛ پس میشود بهتر بود و بهتر
کار کرد. ضمن این که قبول دارم هرچقدر تأثیرگذارتر شوید
حساسیت بالاتر است. مثلا در روسیه نشریاتی که زیر هزار نسخه تیراژ
دارند نیازی به مجوز ندارند که قانون نانوشته در کشور خود ما هم هست؛
یعنی بعضی نشریات که ممکن است تیراژ بالایی نداشته باشند، سیاست این
است که هرچه میخواهند بگویند چون تأثیرگذاری ندارند. البته این روش
قانونی نیست؛ اما طبیعی است؛ همانطور که در زمان شاه منبریهایی
بودند که دهها برابر امام، علیه شاه بیانیه میدادند، اما امام وقتی
یک جمله گفت ایشان را تبعید کردند.
من هم قبول دارم که جلوی کار شما محدودیت
هست، اما حرفم این است که مخاطب میفهمد که شما در کجا محدودیت
داشتهاید یا در کجا کم کاری و تنبلی کردهاید؛ همانطور که او
میفهمد در کجای روزنامه یک مطلب آماده شده، اما در نهایت توسط
مدیرمسئول بنا به اقتضائات حذف شده است.
ما دورههای روزنامه نگاری بیسواد در مقاطع مختلف تاریخ ایران داشتهایم.
یکی از آفتهای این شبکهها این است که
بسیاری از کتابخوانهای حرفهای کتاب را کنار گذاشتهاند؛ هرچند من
معتقدم این حالت برمیگردد و در واقع عطشی نسبت به این پدیدههای
جدید ایجاد شده که تا مدتی دوام دارد؛ یعنی میبینید که یک نفر
ساعتها بیهدف پای این شبکهها مینشیند و میبیند که صبح شده است؛
گاهی هم هدفمند در این شبکهها حضور مییاید اما وقت برای
مطالعه کتاب کم میآورد
No comments:
Post a Comment